اشعار مناجاتی در محرم
مويم سپيد مي كني اما نمي كشي
جانم به لب رسيده كه من را نمي كشي
از پيرمردهاي عزايت شنيده ام
ما را كه پير كرده اي آقا نمي كشي
خونم بريز و دور كن از خويش چشم بد
با ظرف آب آمدم اينجا نمي كشي
من ذره ذره آب شدم پاي نوحه ات
من را ميان ذكر حسينا نمي كشي
قابل نبوده ام كه مرا در كنار خويش....
...يك شب به پاي گريه ي زهرا نمي كشي
آتش گرفته ام كه ببيني چه مي كشم
اما چرا به وقت تماشا نمي كشي
امشب ميان روضه تان داد مي زنم:
من را براي زينب كبري نمي كشي؟
حسن لطفی
**********************
برای سینه زدن رخصتی بده آقا
به دست خسته ی من قدرتی بده آقا
شبیه سال گذشته دوباره آمده ام
برای خوب شدن فرصتی بده آقا
دوباره قصد نمودم که نوکرت باشم
در این دوماه عزا همتی بده آقا
دعای خیر پدر بود آمدم اینجا
به سفره ی پدرم برکتی بده آقا
از آن قواره ی مشکی که دست فاطمه است
به روضه خوان خودت خلعتی بده آقا
زغصه های سر غرق خون تو بر نی
چگونه سرشکنم، جرأتی بده آقا
سر مطهرتان بارها ز نی افتاد
میان روضه به من طاقتی بده آقا
وحید قاسمی
*********************
وقتي كه سوغات فرشته تربت توست
عرش خدا هم گوشه اي از هيئت توست
پس تا كه در عرش خدا روضه بگيرند
پيراهن پاره نشان هيئت توست
بالا ترين تسبيح در بين ملائك
هنگام روضه اشك و ذكر غربت توست
چشمان دريايي فطرس داد ميزد
بال و پري دارم اگر از منّت توست
اي آفرينش بر مدار چشمهايت
عزت اگر داريم ما از عزت توست
فرداي محشر پرده ها تا كه بيفتد
چشم همه بر بخشش و بر رحمت توست
آه اي قتيل گريه ها اي صاحب اشك
چشمان باراني ما در خدمت توست
حسن كردي
*******************
كم كم ميان روضه تان پير ميشوم
از زندگي بدون شما سير ميشوم
وقتي دلم براي شما تنگ ميشود
هر جا كه روضه هست سرازير ميشوم
من يا حسين زنده به اشكم خدا گواست
با گريه بر شماست كه تكثير ميشوم
وقتي كه اشك دادي و اينجا نشسته ام
يعني كه با نگاه تو تقدير ميشوم
يك روز پاي عكس ضريح تو دق كنم
يك روز زير پاي تو تصوير ميشوم
حسن کردی
*******************
شكر خدا كه نوبت ماتم به ما رسيد
اذن عزاي ماه محرم به ما رسيد
شكر خدا كه چله نشيني گرفته است
كوبيدن سياهي و پرچم به ما رسيد
ده روز آسمان به زمين وصل ميشود
ده شب هواي عرش معظّم به ما رسيد
هر روز روي بال ملك گريه ميكنيم
ارثي كه از قبيله آدم به ما رسيد
تأثير رفت و آمد عطر نگاه توست
چشمي اگر شبيه به زمزم به ما رسيد
از عرش چشمهاي شما تا قلم گذشت
ناگاه شور و زمزمه و دم به ما رسيد
مقتل بخوان خودت و بگو قتل صبر چيست
از شرح ماجراي شما كم به ما رسيد
حسن کردی
******************
باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب
باز دلبسته این پیرهنم کرد ارباب
ای خدا شکر که در هیئت امسالش هم
باز مشغول به سینه زدنم کرد ارباب
هر کسی در پی دلدار خودش می گردد
باز آواره ی دور از وطنم کرد ارباب
من که عمریست نشد نوکر خوبی باشم
از سر لطف اُویس قَرَنم کرد ارباب
من کجا روضه کجا هیئت ارباب کجا؟
یا حسین گفتم و شیرین دهنم کرد ارباب
خواب آنشب اثر سینه زدن هایم بود
باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب
من به عالم ندهم لذت مردن را با...
...فکر خوبی که برای کفنم کرد ارباب
مهدی صفی یاری
********************
ماه عزا رسیده و دل ها پر از غم است
مشکی به تن کنید که ماه محرّم است
پیراهن سیاه عزاداری حسین
احرام نوکری تمامی عالم است
ماه محرّم آمده خیمه به پا کنید
دلهای ما حسینیّه ی بزم ماتم است
هر کس برای بزم عزا کار می کند
مُزدش بُوَد به دست کسی که قدش خم است
شکر خدا که حضرت زهرا مرا خرید
لطف و عطای او به گدایش دمادم است
دریای چشممان چقدر موج می زند
یعنی بساط گریه ی ما هم فراهم است
شکر خدا که از غم ارباب بی کفن
چشمم شبیه چشمه ی جوشان زمزم است
آقا قسم به نام تو ما با شما خوشیم
بی تو برای ما همه عالم جهنّم است
گریه برای داغ تو رزق حلال ماست
این اشک ها به زخم عمیق تو مرهم است
بزم تو را به عالم و آدم نمی دهیم
هیئت برای ما به خدا عرش اعظم است
شش گوشه ی حریم تو بیت الحرام ماست
یعنی به داغ اعظم تو سینه مَحرم است
هر کس که دید گوشه ای از روضه های تو
گر خون چکد ز چشم ترش باز هم کم است
محمد فردوسی
******************
سرم از خاک غم بردار ارباب
به روی دامنت بگذار ارباب
در این دنیا تو هستی آشنایم
مرا دست کسی نسپار ارباب
نشسته پشت در؛ به انتظارم
مرا کی می کنی احضار ؟ ارباب
شبی در خواب میگفت با من
صدایت میکند انگار ارباب
اگر در خانه ات جایی ندارم...
مرا کن نوکر دربار ارباب
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید
********************
از غــمـــت ذره ذره آب شـــــدم
گــل نــبــودم ولــی گــلاب شــدم
هر زمـانی کـــه آب نــوشــیـــدم
یادت افــتــادم و کــبـــاب شــــدم
هر کجا شـیــر خــواره ای دیــدم
بــی قــرار غـــم ربــــاب شـــدم
از غـمـت ســالـهـا گــریـســتــم و
در خُــم عـشــق تــو شــراب شدم
پشت پایی زدم به هر چه که هست
تا که از عـشـق تـــو خــراب شـدم
پــادشــاه زمـیــــن شــدم وقــتــی
بـــه غــلامــیــت انـتـخــاب شـدم
مــن دعـــای قــــــنــوت زهـــرایم
آن دعــــایــی کــه مســتـجاب شدم
خانم ن .قبادی
*********************
بال فرشته که خاک پای حسین است
فرش حسینیه ی عزای حسین است
فاطمه دنبالش هست صبح قیامت
هر که به دنبال دسته های حسین است
شعر من و تو که افتخار ندارد
تا که خدا مرثیه سرای حسین است
رحمت زهرا برای اینکه ببارد
منتظر گریه ای برای حسین است
در دل مردم چه هست کار نداریم
در دل ما که برو بیای حسین است
دست به سمت کسی دراز نکردیم
هر دو جهان دست ما گدای حسین است
گندم شهر حسین روزی ما شد
باز سر سفره ها غذای حسین است
قیمت اشکِ برای خون خدا هست
دست همان کس که خونبها حسین است
پرچم کرب و بلا همیشه بلند است
حافظ پرچم اگر خدای حسین است
هر چه که ما خواستیم فاطمه داده
آنچه فقط مانده کربلای حسین است
علی اکبر لطیفیان
********************
پروانه ام دوباره مرا آتشم زنید
هر لحظه هر نفس همه جا آتشم زنید
پای فرات ، علقمه فرقی نمیکند
دست شما ست تا که کجا آتشم زنید
اصلا برای گرمی شبهای ماتمت
من را خریده اید که تا آتشم زنید
هر شب به حاجتی سر این روضه می رسم
شاید میان بزم عزا آتشم زنید
من را گره زنید به این بیرق بلند
روزی میان کرب و بلا آتشم زنید
عمری میان روضه ی تان گریه می کنم
با این امید تا که شما آتشم زنید
این چشم ها حواله ی غم های زینب است
اشکی دهید و در همه جا آتشم زنید
حسن لطفی
*******************
جای گله زفاصله ها گریه می کنم
با نام سیدالشهدا گریه می کنم
من که تمام عمر ز داغت گریستم
در بین قبر هم چه بسا گریه می کنم
باید هزار سال برای تو گریه کرد
قدر هزار سال تو را گریه میکنم
من سمت روضه میروم و عابری به من
می گوید التماس دعا گریه می کنم
حالا تو بخش بخش شدی،"یا" شدی و "سین"
حالا تو را هجا به هجا گریه می کنم
تو در ازای اشک به من کربلا بده
من در ازای کرب و بلا گریه می کنم....
مهدی پورپاک
********************
در دایره ی عشق گرفتار حسینم
حیران شده ی چرخش پرگار حسینم
فریاد زند چاک گریبان جنونم
عمریست که منصورم و بردار حسینم
انگشت نمای همه ی رهگذرانم
دیوانه ی زنجیری بازار حسینم
این زاغ بد آواز سزاوار غضب نیست
من مرغ ستایشگر گلزار حسینم
خوشبخت ترینم که نیازم به کسی نیست
چون ریزه خور سفره ی دربار حسینم
در زندگیم واسطه ی فیض الهی است
من تا ابدالدهر بدهکار حسینم
فردای قیامت همه سر گشته؛ ولی من
آسوده میان صف زوار حسینم
در باغ جنان از کرم حضرت معبود
همسایه ی دیوار به دیوار حسینم
وحید قاسمی
*******************
هر که با خاک درت کام لبش بردارد
از همان کودکیش چشم به کوثر دارد
اولین آرزویم هست همانی باشم
که به لب نام تو تا لحظه ی آخر دارد
چند صد حج پیاده ست ثواب آنکه
قصد پا بوسی شش گوش تو در سر دارد
پادشاهان همه مبهوت مقامت گویند
این چه شاهی است مگر این همه نوکر دارد
چشم هایم شده چون شاخه ی پر باری که
چار فصلش زغمت میوه ی نوبر دارد
هر که از داغ تو نگریسته پیغمبر نیست
گریه بر توست مدالی که پیمبر دارد
هر که از داغ تو نگریست پیغمبر نیست
گریه بر توست مدالی که پیمبر دارد
تکیه بر نیزه ی غربت زدی وفرمودی
چشم غارت به حرم این همه لشکر دارد
خواهرش گفت سرش را سر نیزه نزنید
کین هلال سر نی آمده دختر دارد
محسن عرب خالقی
********************
یک روز در عزای خودت میکشی مرا
در اوج روضه های خودت میکشی مرا
یک روز سرخ، مثل غروب محرمی
آقا خودت برای خودت میکشی مرا
گاهی فراز نیزه و گاهی نشیب طشت
در مروه، در صفای خودت میکشی مرا
آن لحظه ای که دخترکت را کنیز خواند
آن لحظه پا به پای خودت میکشی مرا
ای قاری کلام خدا، روی نیزه با
تفسیر آیه های خودت میکشی مرا
شیب الخضیب، زیر تکاپوی تیغ ها
با قطعه قطعه های خودت میکشی مرا
حسین خدایار
********************
مثل بال شکسته ی «فطرس»
مرهم شانه های «درداییل»
آمدی تا جبین بساید باز
پای گهواره ی تو «میکاییل»
**
مثل بیست وسه سال رنج رسول
پنج سالِ صبوری حیدر
جگر خونی حسن بودی
مثل یک شعر در دل دفتر
**
با طبق های نور ، با تکبیر
جبرییل و هزار دسته پری
تا خود آفتاب می آیند
با تو ، با تو که بهترین خبری
**
بانگ الله اکبرت پیچید
هفت اقلیم و هفتصد دریا
از همان روز رسم دنیا شد
هفت تکبیر در نماز خدا
**
بوسه می زد لب رسول الله
هفت جای مبارک بدنت
آسمان و زمین در این لحظه
اشک می ریخت بر حریر تنت
**
تو چراغ هدایت مایی
ای دعای تو مستجاب ترین
آیه آیه ترانه نازل کن
چشم هایت درِ بهشت برین
**
سینه ات سینه ی رسول خدا
می تپد قلب آسمان در تو
ای تداعی راه رفتن عشق
انعکاس زمین ، زمان در تو
**
دست تو دست های پیغمبر
عشق تو عشق به رسول خدا
بر مدار دل تو می چرخد
کل سیاره های این دنیا
**
همه ی قصه های قرآنی
سوره ها معنی روایت توست
پرده برداراز شب وحشی
سینه ها تشنه ی هدایت توست
**
بیست و هفت رجب ، وداعی تلخ
فکر سرخ قیام در سر توست
نه ...پیامبر نرفته ، او با توست
در کنارت ببین که اکبر توست
**
ایستادی کنار میدان و
تکیه دادی به تیغه ی شمشیر
با یزیدان سر سخن داری
بر لب تو نبوده جز تکبیر
**
می شناسید آی ...جدم را؟
پدرم را ، و یا عمویم را؟
خون من را حلال می دانید؟
تیغتان می برد گلویم را؟
**
چشمشان کور و گوششان کر باد
این جماعت اسیر دنیایند
شعله ی بغض کهنه ای دارند
همگی دشمنان مولایند
**
کربلا محشر است و می بینی
اکبرت را ، خود پیمبر را
و پیمبر نظاره خواهد کرد
بر کف خاک جسم بی سر را
**
خبرت کوچه کوچه می پیچد
در مدینه نه..در همه دنیا
شیون است و غروب و بغضی تلخ
کربلا مانده آه...بی فردا
رضا نیکو کار
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مناجات های محرمی
برچسبها: اشعار مناجاتی در محرم مهدی وحیدی